_

 
       

 

 
       

 صفحه‌‌ی شعر هفته نامه‌‌ی ایرانیان (چاپ واشینگتن دی. سی )

 
           
       

گزینه‌‌ی صمصام کشفی

 
       

 

 
 

 

 

 

 
 

هفته نامه‌‌ی ایرانیان جمعه ها  منتشر می شود

   

 شماره‌ی ۵۰۸ ـ جمعه ۲۶ آذر ۱۳۸۹

  No. 508 - Friday 17 December 2010

 
 

 

 

 
           
 

 تارنمای صمصام کشفی


تماس با صفحه‌‌ی شعر


 

   

 

چهار شعر از

سیاوش کسرایی

[ ۱۳۷۴ ـ ۱۳۰۵ خورشیدی /  ۱۹۹۵ـ  ۱۹۲۶ میلادی]

 

 

۱ طرح

 

پیراهن‌اش چو فلس

تابیده بود با تن آتش گرفتهاش

او ماهی رمیدهای از موج شعله بود

تنها نشست و دست تکان داد وچای خواست

سیگار می کشید

سیگار می کشید و به دریای دودها

امواج شب گرفته‌ی گیسوی درهم‌اش

بی رنگ می شدند

چشم‌اش نمی‌دوید

آن سبز سایهدار

 

 او منتظر نبود

از گفت و گوی و همهمه‌ی کافه دور بود

محو چه چیز بود؟  تماشای لحظه ها ؟

 

برق نگاه آینه از کیف او دمید

ماتیک تند او

گُل کرد ناگهان

در باغ دست‌هایش و پر ریخت بر لب‌اش

بعد از کمی درنگ

همچون نوار عطر خوش‌اش از برم گذشت

در پرده های دود

تک قطره‌های گنگ پیانو هنوز هم

از سقف می چکید

 

 

 

۲ ) طبیعت نیمه‌جان

 

ماه‌غمناک

راه، نمناک

ماهی‌ی قرمز افتاده بر خاک

۱۳۳۳

 

 

۳)  یادگار

 

ای عطر ریخته

عطر گریخته

دل عطردانِ خالی و پر انتظار توست

غم یادگار توست

مهر ۱۳۳۴

 

 

 

۴ ) زاینده‌گی

 

هر شب ستاره‌یی به زمین می‌کشند وباز

این آسمان غم‌زده غرق ستاره‌هاست . . .

۱۳۴۱

 

 

این عوعوِ سگانِ شما نیز بگذرد

سهند آقایی

 

تیر‌های چراغِ برق

دو سوی خیابان تکیده‌اند

و نورهای سفید و سفید و سفید و زرد

تکثیر می‌شوند

 

 

این‌جا    تهران

سر در هراسِ بهاری به برگ ایستاده

تن در فسادِ استخوان‌های سی‌ساله‌ی نهالی

که بهارش به مرگی بر نمی‌دهد     خبر!

وحشیانه‌تر از دستانِ پوسیده‌شان: دروغ

در جنگلِ ول‌گردِ هر سوش دانهِ‌یی

دردانه می‌دهد

 

 

این‌جا    تهران

از دوست‌های نزدیکِ دوردست‌های من گرفته تا

آن خوشه‌خوشه چیدن و

از برگ‌برگِ ندا گرفته تا

این دانه‌دانه بردن و

از امیرآباد تا

خوابگاهِ ابریشم و

از عشق تا

قبله بر حرام و الله‌اکبرش

پروانه می‌دهد

 

 

این‌جا    تهران

و ما مرد‌های زیادی را بریده‌ایم   آقا!

این‌جا

پاهای عنقریبِ شما

فرار کند به دور

دست‌هایتان فرار کند به دوردست‌هایی که

هیچ نشانی از هیچ نشانی از هیچ نشانی نیست

که سیاهی بر بلندایش

به تاب‌نورِ مانده بر آفاقِ کورتان

پروا نمی‌دهد

 

 

تیر‌های چراغِ برق

دو سوی خیابان تکیده‌اند

و چشم‌های سفید و سفید و سفید و سبز

تکرار می‌شوند


 

 شعری از

فاطمه حق‌وردیان

 

نگاه کن!

زبانه می‌کشد

این شعله

توی پیراهن‌ام جا نمی‌شود

یکی

یکی

دکمه‌های لباس‌ام را باز می‌کنم

که بر درختزارهای چشمان‌ات آتش بیافتد!

تو امّا

با چشم‌های بسته

به پوستِ تن‌ام دست می‌کشی

و از انگشتان بلندت

کبریت‌های نیم‌سوخته برجا می ماند . . .

 
           
       

بالای صفحه

 
           
         

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

         
       

صفحه‌‌ی شعر هفته نامه‌‌ی ایرانیان

 ( بخش دوم، شعر کهن )

 

 
       

گزینه‌‌ی صمصام کشفی

 
           
       

  شماره‌ی ۵۰۸ ـ جمعه ۲۶ آذر ۱۳۸۹

  No. 508 - Friday 17 December 2010

 
 

در گلستانه

   

صُحبَتِ گُل

 
 

 هفته نامه‌‌ی ایرانیان

(چاپ واشینگتن دی. سی)

جمعه ها  منتشر می شود

 

   
 

 

طاهره قرة‌ا لعين

ام‌السلمه فاطمه زرين تاج بَرَغانی‌ی قزوينی

 [ ۱۲۲۹ـ ۱۲۰۱  خورشیدی / ۱۸۵۰ ـ ۱۸۲۲ میلادی ]

 

۱

اگر به باد دهم زُلفِ عنبر آسا را

اسير خويش کنم آهوان صحرا را

و گر به نرگس شهلای خويش سُرمه کشم

به روز تيره نشانم تمام دنيا را

برای ديدن رويم سپهر هر دمِ صبح

برون برآورد آیينه‌ی مطلّا را

گذار من به کليسا اگر فتد روزی

به دين خويش برم دختران ترسا را

 

۲

تا کِی و کِی پند نيوشی کنم

چند نهان بلبله پوشی کنم

چند زهجر تو خموشی کنم

پيش کسان زُهد فروشی کنم

تا که شود راغب کالای من

 

خرقه و سجاده به دور افکنم

باده به مينای بلور افکنم

شعشعه در وادی‌ی طور افکنم

بام و در از عشق به شور افکنم

بر دَر مي‌خانه بود جای من

 

عشق عَلَم کوفت به ويرانه ام

داد صَلا بر در جانانه ام

باده‌ی حق ريخت به پيمانه ام

از خود و عالم همه بي‌گانه ام

حق طلبد همّت والای من


 

عشقی

سید محمد رضا میرزاده عشقی

 [۱۳۰۳ ـ ۱۲۷۲ خورشیدی / ۱۹۲۴ ـ ۱۸۹۳ میلادی]

 

گرسنه چون شیرم و برهنه چو شمشیر

برهنه‌یی شیرگیر و گرسنه‌یی شیر

برهنه‌ام، دست‌گیری‌ام نکند کس

دست نگیرد کسی به برهنه شمشیر

من دُم شیرم، به بازی‌ام نگرفتند

کس نه به بازی گرفته ‌است دُم شیر

گرسنه از درد، دل‌اش هم‌چو تهی طبل

شهر خبر سازد، ار نماید تقدیر

طبلِ تهی را بلند آید آواز

گرسنه را ناله، بیش باشد تأثیر

عزت نفسم نگر که هست خوراکم

خون و دل و اشک چشم و چشم دلم سیر !

بی سر و وضعم چو اغلبی ز حکیمان

گرسنه ماندم چو اکثری ز مشاهیر !

 

 

عارف

میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی

 [۱۳۱۲ - ۱۲۵۹ خورشیدی /  ۱۹۲۳ ـ ۱۸۸۰ میلادی]

 

 

کار با شيخ حريفان، به‌مدارا نشود

نشود يک‌سره تا يک‌سره رسوا نشود

شده آن کار که بايد نشود، می بايد

کرد کاری که دگر بدتر از اين‌ها نشود

درِ تزوير و ريا باز شد اين بار چنان

بايدش بست، پس از بسته شدن وا نشود

بس نمايش که پسِ پرده‌ی سالوس و رياست

حيف! بالا نرود پرده تماشا نشود

سلب آسايشِ ما مردم از اين‌هاست، چرا؟

سلب آسايش و آرامش از اين ها نشود

جار و مجرور اگر لغو نگردد ظرفی

که در او می  برد از ميکده پيدا نشود

تا که عمامه کفن يا که چماقِ تکفير

نشکند جبهت‌شان، حلِ معما نشود

گو به آخوندِ مصرتر ز مگس زحمتِ ما

کم کن، اين غوره شود باده و حلوا نشود

کار عمامه در اين ملک کله برداري‌ست

نيست آسوده کس، ار شيخ مُکّلا نشود

نيست اين مردِ ره آخرت اين‌ها حرف است

پس چه خواهی بشود گر زنِ دنيا نشود

چه بلايی‌ست بفهمی که بفهمند بلاست

رفع با رفتن مُلّا به مصلّا نشود

باز، دورِ دگر آخوند وکيل ار شد، کاش

باز تا حشر در مجلس شورا نشود

کاش پوتين زند اردنگ به نعلين آن سان

که به يک ذلّتی افتد که دگر پا نشود

جهلِ «عارف» نرود تا نشود بسته و باز

در از آن مدرسه، زين مدرسه در وا نشود

 


 

رشید

غلام‌رضا رشید یاسمی‌ی کرمانشاهی

[ ۱۳۳۰ ـ ۱۲۷۵  خورشیدی / ۱۹۵۱ ـ ۱۸۹۶ ]

 

پرواز کرد عمر و از او آشیانه ماند

مشت پُری ز نعمت هستی نشانه ماند
از سوز و ساز دل اثری آشکار نیست
جز دود آه ما که به دیوار خانه ماند
عمری فسانه ها دل ما در فسون گرفت
افسانه جو به خواب شد و زو فسانه ماند
از دام و دانه بیم امیدی نصیب بود
بیم و امید طی شد و زو دام و دانه ماند
گر شعر سوزناک سرایم عجب مدار
شمع نشاط مرد و از او این زبانه ماند
در ملک مهر لایق تاج نوازش است
این سر که جاودانه بر آن آستانه ماند

گر نیست باورت که به مستی چه دیده‌ایم

ز آن باده نوش کن که به جام شبانه ماند
دانی که چیست شرح سفرنامه‌های عمر
این با کرانه طی شد و آن با کرانه ماند
آن‌را که عشق پیشه بود عمر باقی است
رفتیم و مُهر هستی ما بر زمانه ماند
چون عشق جاودانه بماند مرا چه غم
گر این تن «رشید» دمی ماند یا نماند

 

 
       

 

 
       

بالای صفحه