_

 
       

 

 
       

 صفحه‌‌ی شعر هفته نامه‌‌ی ایرانیان (چاپ واشینگتن دی. سی )

 
           
       

گزینه‌‌ی صمصام کشفی

 
       

 

 
 

 

 

 

 
 

هفته نامه‌‌ی ایرانیان جمعه ها  منتشر می شود

   

   شمارهی ۷۶۵ ـ جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴

  No. 765 - Friday 27 November 2015

 
 

 

 

 
 

 تارنمای صمصام کشفی

       

 

تماس با صفحه‌‌ی شعر

   


محمدرضا شفیعی کدکنی

از بودن و سرودن

 

 

صبح آمده ست برخيز

( بانگ خروس گويد )

ـ وين‌خواب و خسته‌گي را

در شط شب رها كن .

 

مستانِ نيم شب را

رندان تشنه لب را۱

بار دگر به فرياد

در كوچه ها صدا كن

 

ـ خواب دريچه ها را

با نعره‌سنگ بشكن

بار دگر به شادي

 دروازه هاي شب را ،

رو بر سپيده

وا كن .

 

بانگ خروس گويد:

فرياد شوق بفكن ؛

زندانِ واژه ها را ديوار و باره بشكن؛

و آواز عاشقان را

مهمان كوچه ها كن .

 

 

ـ زين بر نسيم بگذار

تا بگذري از اين بحر

وز آن دو روزنِ صبح

در كوچه باغِ مستي

باران صبحدم را

بر شاخه‌ي اقاقي

آيينه‌ي خدا كن.

 

 

ـ بنگر جوانه ها را،  آن ارجمند ها را ،

كـ آن تار و پود چركين،

باغِ عقيم ديروز

اينك جوانه آورد۲ .

بنگر به نسترن ها

بر شانه هاي ديوار ؛

خوابِ بنفشه‌گان را

با نغمه‌یي در آميز ؛

 و اشراقِ صبحدم را ،

در شعر جويباران ،

از بودن و سرودن

تفسيري آشنا كن.

ـ بيداري زمان را

 با من بخوان به فرياد ؛

 ور مردِ خواب و خفتي ،

« رو سر بنه به بالين، تنها مرا رها كن۳

 

۱. رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس . . . ـ حافظ

۲. ای درختان عقیم ریشه‌تان در خاک‌های هرزه‌گی مستور / یک جوانه‌ی ارجمند از هیچ جاتان رِست نتواند. ـ م.امید

۳. از مولوی است

 
















           عمران صلاحی

[۱۳۸۵ ـ ۱۳۲۵ خورشیدی / ۲۰۰۶ ـ ۱۹۴۶ میلادی]

دو شعر

 

۱

ضيافت گرسنهگي

 

دل‌اش را با گلداني

كنا رپنجره گذاشت

تا شاهزاده‌یي بيايد و او را

سوار كالسكه‌یي زرين كند

و با خود ببرد به ضيافت روياها

فقير زداه‌یي مفلوك آمد

سوار بر كفش هاي ارزان

او را برداشت و با خود برد

به ضيافت گرسنهگي

تهران ـ ۳/۶/۷۷      

 

۲

از دور

 

آمد صداي تو

مثل پرنده‌یي كه نشيند به شاخه‌یي

در سرزمين قطبي

آمد صداي گرم تو آب شد دلم

از دور مي بوسم‌ات

 

كارلستاد ـ ۱۷ /۲/۲۰۰۰

 


 

بتول عزیزپور

به ابرها ببالم

 

اما سیاه‌ترم می کند

این مجالی که

بختم را به گردن دارد.

ستوه این خطر

عبور پلک‌های مرا می داند

ستوه این خطر

از آسمان تیره اندامم

گذر داشت.

همزاد ما کجاست

همزاد ما کجاست

- آن سرسبز عشق

که بر دار خویش زاده شد

و خواب برکه های حقیر را

آشفته ساخت ـ

 

همزاد ما کجاست

دستی که مرا برد

دستی که مرا گفت

مثل وهم بود

مثل تاریکی

مثل شب

 

- سرزده بر سکوت هر روزن

جاری بر ظن های مدام -

و چشمی که مرا خواند

دروغی ز ناتوانی بود شاید

حرفی نه ز روی دلتنگی.

 

همزاد ما کجاست

عشق از دهانم افزون تر می شود

و شوق خواستن دیدهگانم را می پوشاند

به ابرها ببالم

به انبوه ابرها ببالم

       
 
       

بالای صفحه

 
       

   qبرای دیدن بخش صُحبَتِ گُل (نمونه‌هایی از شعر کلاسیک پارسی) این جا را کلیک کنید   q

 
         

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

         
       

صفحه‌‌ی شعر هفته نامه‌‌ی ایرانیان

 ( بخش دوم، شعر کهن )

 

 
       

گزینه‌‌ی صمصام کشفی

 
           
       

   شمارهی ۷۶۵ ـ جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴

  No. 765 - Friday 27 November 2015

 
 

در گلستانه

   

صُحبَتِ گُل

 
       

 

 نمونه‌هایی از  سروده های سده ی هشتم قمری / چهاردهم میلادی

 

 هفته نامه‌‌ی ایرانیان

(چاپ واشینگتن دی. سی)

جمعه ها  منتشر می شود



 شمس مغربی

مولانا شیخ محمد شیرین شمس  تبریزی‌ی مغربی

 [پایانه‌ی سده‌ی هشتم تا آغازه ی نهم ‌قمری /  ۱۴ میلادی]

 

 

۱

ما مهر تو ديديم ز ذرات گذشتيم
از جمله صفات از پى‌ی آن ذات گذشتيم
در خلوت تاريك رياضات كشيديم
در واقعه از سبع سماوات گذشتيم
ديديم كه اين‌ها همه خواب است و خيال است
مردانه از اين خواب و خيالات گذشتيم
با ما سخن از كشف و كرامات مگویيد
چون ما ز سر كشف و كرامات گذشتيم
اى شيخ اگر جمله كرامات تو اين است
خوش باش كـ ازين جمله كرامات گذشتيم
اين ها به حقيقت همه آفات طريق‌اند
ما در طلب از جمله‌ی آفات گذشتيم

 

۲

اى از دو جهان نهان، عيان كي ست؟
وى عين عيان پس اين نهان كي
ست؟
آن كس كه به صد هزار صورت
هر لحظه شود همى عيان كي
ست؟
و آن كس كه به صد هزار جلوه
بنمود جمال هر زمان، كي
ست؟
گویى كه نهان
ام از دو عالم
پيدا شده در يكان
 يكان كي ست؟
گفتى كه هميشه من خموش
ام
گويا شده پس به هر زبان كي
ست؟
گفتى كه ز جسم و جان برون ام
پوشيده لباس جسم و جان، كي
ست؟
گفتى كه نه اين
ام و نه آن ام
پس آن كه بود هم اين هم آن كي
ست؟
آن كس كه همى كند تجلى
از حسن و جمال دلبران كي‌ست؟
و آن كس كه نمود حسن خود را
و آشوب فكند در جهان كي
ست؟
اى آن كه تو مانده در گمانى
ناكرده يقين كه در گمان كي
ست؟
از ديده
ی « مغربى » نهان شو
وز ديده
ی او ببين عيان كي ست؟

 

۳

ما سال ها مقیم در ِ یار بوده ایم

اندر حریم ِمحرم اسرار بوده ایم

اندر حرم مجاور و در کعبه معتکف

بی قطع راه وادی ی خون خوار بوده ایم

پیش از طهور این قفس تنگ کاینات

ما عندلیب گلشن اسرار بوده ایم

چندین هزارسال در اوج فضای قدس

بی پرّ وبال طایر و طیّار بوده ایم

والاتر از مظاهر اسمای ذات او

بالاتر از ظهور و زاظهار بوده ایم

بی ما و بی شما و کجا و کدام و کی

بی چند و چون و اندک و بسیار بوده ایم

با «مغربی» مغارب اسرار گشته ایم

بی  «مغربی» مشارق انوار بوده ایم







۴

هر سو كه دويديم همه روي تو ديديم

هر جا كه رسيديم سر كوي تو ديديم

هر قبله كه بگزيد دل از بهر عبادت

آن قبله ی دل را خم ابروي تو ديديم

هر سرو روان را كه در اين گلشن دهر است

بر رسته ی بستان و لب جوي تو ديديم

از باد صبا بوي خوش ات دوش شنيديم

با باد صبا قافله ی بوي تو ديديم

روي همه خوبان جهان را به تماشا

ديديم ولي آينه ی روي تو ديديم

در ديده شهلاي بتان همه عالم

كرديم نظر نرگس جادوي تو ديديم

تا مهر رخ ات بر همه ذرات بتابيد

ذرات جهان را به تك و پوي تو ديديم

در ظاهر و باطن به مجاز و به حقيقت

خلق دو جهان را همه رو سوي تو ديديم

هر عاشق ديوانه كه در جمله ی گيتي است

بر پاي دل اش سلسله ی موي تو ديديم

سر حلقه ی رندان خرابات مغان را

دل در شكن حلقه ی گيسوي تو ديديم

از «مغربي» احوال مپرسيد كه او را

سودا زده ی طره ی هندوي تو ديديم

 

۵

من ام كه روي تو را بي‌نقاب مي‌بينم

من ام كه بي‌شب و روز آفتاب مي‌بينم

تو اي كه پرده‌ی رخسار خود برافكندي

كه تا جمال تو را بي‌حجاب مي‌بينم

عجب عجب كه به بيداري اين توان ديدن

مگر مگر كه من اين را به خواب مي‌بينم

من ام كه بر سر درياي بي‌نهايت تو

مثال هر دو جهان چون حباب مي‌بينم

خيال جمله جهان را به نور چشم

به جنب بحر حقيقت سراب مي‌بينم

ندانم از چه سبب تشنه‌ام چو من خود را

به ذات و نعت و صفت عين آب مي‌بينم

اگر شوند ز من مست، عالمي چه عجب

از آنك من همه خود را شراب مي‌بينم

مرا به هيچ كتابي مكن حواله اگر

كه من حقيقت خود را كتاب مي‌بينم

چه باده خورد دل «مغربي» كه من او را

به سان نرگس مست ات خراب مي‌بينم


















         
       

بالای صفحه